این وبلاگ جهت گسترش افکار معلم شهید دکتر علی شریعتی راه اندازی شده.امیدوارم از مطالعه ی مطالب درج شده لذت ببرید.
این وبلاگ جهت گسترش افکار معلم شهید دکتر علی شریعتی راه اندازی شده.امیدوارم از مطالعه ی مطالب درج شده لذت ببرید.
آرمانهایی که شریعتی از تشیع و روحانیت در ذهنخود ترسیم میکند، علیالقاعده باید در امام خمینی عینیت یافته باشد. این استنباط رامیتوان در نوشتهها و اسناد شریعتی یافت. وی در کتاب خودسازی انقلابی از امامخمینی که در مقابل صهیونیزم موضع گرفت و از آرمان فلسطین دفاع کرد، تجلیلمیکند. وی همچنین از آیتالله خمینی به عنوان «مرجع بزرگ عصر ما» نام میبرد ودر ترسیم خط قیام روحانیت مینویسد:
«... ظهور روحهای انقلابی و شخصیتهای پارسا، آگاه و دلیری که به خاطروفادار ماندن به ارزشهای انسانی و پاسداری از حرمت و عزت اسلام ومسلمین گاه به گاه در برابر استبداد، فساد و توطئههای استعمار قیام میکردهاند،از این گونه است قیامهایی که از زمان میرزای شیرازی تا اکنون، آیتالله خمینی،شاهد آن بودهایم.»
شریعتی قیام خرداد 42 را گسستن «پیوند مماشات روحانیت و سلطنت که در شیعه400 سال ]بعد از صفویان[ دوام داشت» ارزیابی میکند و امام خمینی را چنین توصیفمیکند: «در خاموشترین ایامش ناگاه خفتهای از این اصحاب افسوس بیدار میشود و ازکهف حجرهای بیرون میپرد و ابوذروار بر سرقدرت فریاد میزند و اسرافیلوار در صورقرآن میدمد و گورها را برمیشوراند و امنیت سپاه قبرستان را برمیآشوبد و محشرقیامتی برپا میکند.»
این مواضع آشکار شریعتی در مورد امام خمینی بود. اسناد ساواک نشان میدهدشریعتی در نهان نیز در پی ترویج امام خمینی بود. طبق گزارش ساواک، شریعتی «پس ازبسته شدن حسینیه به طرفداران خود دستور داده است که در مجالس به نام طرفدارانآیتالله خمینی با معممین و طلاب بحث نموده و آنان را به طرفداری خمینی گرایشدهند.» طبق همین گزارش «در حال حاضر مریدان وی به همین نحو عمل مینمایند.»
بروز و ظهور بیرونی نیز نشان میداد که بین بیشتر طرفداران امام خمینی و هواداراندکتر شریعتی نوعی پیمان نانوشته منعقد گردیده است. شریعتی در 7/12/1350 درمسجد نارمک «به منبر رفت و دربارهی قیام امام حسین و جانبازی آن حضرت برای بقایدین به تفصیل سخنرانی کرد.» «پس از سخنرانی شریعتی هنگام خروج، ناگهان چراغهاخاموش شد و عدهای که حدود دویست نفر و تیپ جوان بودند شعار میدادند زنده بادخمینی، خمینی پیروز است.» این تظاهرات با دخالت پلیس منجر به زد و خورد شد.شعار زنده باد خمینی آن هم در آن شرایط خفقانبار سال 1350 نشان از این بود کهمستمعان شریعتی از هواداران امام خمینی بودند. طبق گزارش دیگری از ساواک همینموضوع درسال 51 در حسینیهی ارشاد بعد از سخنرانی دکتر دربارهی فلسفهی حجتکرار شد و شعار «مگر بر حکومت یزیدی، خمینی بتشکن بپاخیز» فضای تاریکآن زمان را شکست.
امام خمینی نیز نمیتوانست نسبت به شریعتی بیتفاوت باشد؛ چه اینکه امام خمینیهر چند علیالقاعده بعضی از عقاید شریعتی را نمیپسندید، ولی بسیاری از آرمانهایخویش را در اندیشههای شریعتی میدید. شریعتی دنبال ارایهی احیای اسلام انقلابی وسیاسی بود و این همان آرمان امام خمینی بود. شریعتی از روحانیت بیتفاوت وحوزههای ساکت انتقاد میکرد و امام خمینی نیز بر سر حوزهها فریاد میزد: «وای برعلمای ساکت! وای بر این نجف ساکت، این قم ساکت، این تهران ساکت، این مشهدساکت... ای علما ساکت ننشینید، نگویید علی مسلک الشیخ ]عبدالکریم حائری[،رضوانالله علیه. والله، شیخ اگر حالا بود تکلیفش این بود.» امام بود که در سخنرانیعلیه لایحهی مصونیت مستشاران آمریکا فرمودند: «والله مرتکب کبیره است کسی کهفریاد نکند... ای علمای نجف! به داد اسلام برسید. ای علمای قم! به داد اسلام برسید.رفت اسلام.»
با این همه امام خمینی در برداشت کلان خود حمایت از حوزهها را برای جلوگیری ازگسترش استبداد و استعمار لازم میدید و نقش زمان و مکان را در ایفای رسالتستمستیزی علما بسیار جدی میگرفت و نمیتوانست انتقادهای گزندهی شریعتی رانادیده بگیرد.
گرچه امام خمینی همواره از مسائل اختلافی پرهیز میکرد و از بردن نام شریعتی بهدلیل موقعیت خاص رهبری خودداری میکرد، ولی در سوگ حاج آقا مصطفی درسخنانی کنایهآمیز، مواضع خود را در قبال شریعتی و مخالفین حوزوی وی تشریحکردند. امام خمینی در این سخنرانی نظر حمایتآمیز در عین حال انتقادی خود را ازروحانیون و روشنفکران اعلام کردند و فرمودند: «من با تمام جناحهایی که هستند وبرای اسلام خدمت میکنند، چه جناحهای روحانی که از اول تا حالا خدمت کردهاند وچه جناحهای دیگر از سیاسیون و روشنفکرها که برای اسلام خدمت میکنند، من بههمهی اینها علاقه دارم و از همهی اینها هم گلایه دارم.» امام خمینی علت علاقهیخود را خدمت همهی این جناحها به اسلام دانستند و گلایهی خود را از روشنفکرانچنین طرح کردند: «در بعضی از نوشتارهایشان اینها راجع به فقها، راجع به فقه، راجعبه علمای اسلام، راجع به فقه اسلام، اینها یک قدری زیادهروی کردهاند. یک قدریحرفهایی زدهاند که مناسب نبوده است بگویند. اینها غرض ندارند. من میدانم کهغالباً اینها میخواهند برای اسلام خدمت کنند، نه این است که مغرض باشند و از رویسوءنیت حرف بزنند. اینها اطلاعاتشان کم است.» امام خمینی در پاسخ به کمکاریروحانیت فرمودند: «ما میبینیم که این اسلام را به همهی ابعادش روحانیون حفظکردهاند. به همهی ابعادش یعنی معارفش را روحانی حفظ کرده، فلسفهاش را روحانیحفظ کرده. اخلاقش را روحانی حفظ کرده، فقهش را روحانی حفظ کرده، احکامسیاسیش را روحانی حفظ کرده. الان که شما یک همچو فقهی غنی میبینید که فقه شیعهغنیترین فقهی است که در دنیا هست قانونی که با زحمت علمای شیعه توضیح و تفریحشده است... تمام اینها را این جماعت عمامه به سر و به قول این آقایان، عمامه به سر وریشدار، درست کردهاند.»
امام خمینی در پاسخ به حملهی شریعتی به علامه مجلسی فرمودند: «نباید یک کسیتا به گوشش خورد که مثلاً مجلسی، رضوانالله علیه، محقق ثانی، رضوانالله علیه،نمیدانم شیخ بهایی هم، رضوانالله علیه، با اینها روابط داشتند، میرفتند سراغ اینها،همراهیشان میکردند، خیال کنند که اینها مانده بودند برای جاه و عزت و احتیاجداشتند به اینکه شاه سلطان حسین و شاه عباس به آنها عنایتی بکنند. این حرفها نبودهدر کار. آنها گذشت کردند، مجاهدهی نفسانی کردند برای اینکه این مذهب رابهوسیلهی آنها، به دست آنها ترویج کنند.» آنگاه امام خمینی به تشریح وضعیت آنزمان پرداختند که چگونه در ایران به حضرت امیر(ع) سب میکردند و چگونه مذهبتشیع در غربت به سر میبرده است و علما در چنین وضعیتی چنین سیاستی رابرگزیدند. امام ورود علما را به دربار صفوی به ورود علیبن یقطین و سکوت آنها را بهسکوت 25 سالهی حضرت امیر تشبیه کردند. امام خمینی در این سخنرانی مصالحاسلام را فوق خیالات دانستند و افزودند: «من هم اگر چنانچه میتوانستم یک سلطانجائری را به راه بیاورم، میرفتم درباری میشدم. شما هم تکلیفتان این بود.» امام خمینیدر رد بیتفاوتی علما بعد از دورهی صفوی با اشاره به قیام تنباکو، نهضت مشروطهیایران، جنبش آزادیخواهی عراق در مقابل اشغال عراق توسط انگلیسیها، مهاجرتعلمای اصفهان در زمان رضاشاه، قیام میرزا صادق انگجی در تبریز، ایستادگی مرحوممدرس در مقابل شوروی و رضاشاه و قیام 15 خرداد، بالندگی انقلابی حوزهها را خاطرنشان کردند.
امام خمینی در مورد تز «بینیازی اسلام از روحانیت» شریعتی فرمود: «شما کهمیگویید: اسلام را میخواهیم، نگویید: اسلام را میخواهیم، آخوند نمیخواهیم. شمابگویید اسلام را میخواهیم، آخوند هم میخواهیم.» امام خمینی در تحلیل این نیاز ازلحاظ سیاسی فرمودند: «گلهای که من دارم از این آقایان روشنفکرها این است که یکهمچو جناح بزرگی که ملت پشت سرش ایستاده، این را از خودتان کنار نزنید... اینهابهتر از شما توی مردماند. شما که نفوذ ندارید، اینها دارند. اینها در بین مردم نفوذدارند. هر ملایی در محلهی خودش نافذ است.»
امام خمینی اسلام و روحانیت را دوپارهی به هم تنیده توصیف کردند و افزودند کهاسلام بیروحانی مانند «اسلامی است که سیاست نداشته باشد. اسلام و آخوند اینطورتوی هم هستند. اسلام بیآخوند اصلاً نمیشود. پیغمبر هم آخوند بوده. یکی ازآخوندهای بزرگ پیغمبر است. حضرت امام جعفر صادق هم یکی از علمای اسلاماست... من آخوند نمیخواهم، حرف شد؟»
امام خمینی از مواضع «علمای اعلام» در قبال شریعتی هم گلایه کردند و ایناختلاف را توطئهی رژیم برای سرگرمی و غفلت از مسئلهی اصلی دانستند و افزودند:«هر چند وقت یک دفعه یک مسئلهای درست میشود در ایران، تمام وعاظ محترم، تمامعلمای اعلام، وقتشان را که باید صرف بکنند در یک مسائل سیاسی اسلام در یکمسائل اجتماعی اسلام، صرف میکنند در اینکه زید کافر و عمر مرتد و او وهابی است.»امام خمینی چنین برخوردی را نکوهش کردند وبا توصیف وضع موجود وحساسیتهای زمانه وظیفهی روحانیون را در مقابل روشنفکران مذهبی چنین ترسیمکردند: «آنها که قلم را دستشان گرفتهاند و دارند ترویج میکنند از شیعه، فرض کنیدچهار تا هم غلط دارد، خوب غلطش را رفع کنید، طرد نکنید، بیرون نکنید، شما دانشگاهرا رد نکنید از خودتان... شما اینها را برای خودتان حفظ کنید، هی طرد نکنید. هی منبرنروید و بد بگویید. منبر بروید و نصیحت کنید.»
سخنرانی حضرت امام در آن زمان پرهیجان موجب پایان دادن به بگو و مگوهایطرفداران و مخالفان شریعتی شد و نقش بزرگی را در اتحاد بین دانشگاهیان و حوزویانایفا نمود.
با سلام در مورد شریعتی بحث به همین سادگی ها نیست که فکر میکیند یکی از انحرافات جدی در اثار دکتر شریعتی رد مقام الهی ائمه است .........اگر کتاب تشیع علوی و صفوی او را خوانده باشید و همچنین کتاب با مخاطبان اشنا میبینید که مسئله الهی بودن مقام ائمه و از جمله علی علیه السلام رو از زمان صفویه میدونه که برای جنگ های زرگری با عثمانی به وسیله علامه مجلسی شروع به گفتن احادیث دروغین کرده اند و مثلا علی ابن ابیطالب رو صاحب کرامات غیر عادی دونستن .......دکتر شریعتی این مسئله رو اصلا قبول نداره و یمگه اینا فضیلت تراشی های بی معنی برای امامان است و کرامات علی رو هم قبول نداره حتی من در کتاب شیعه ایشون خوندم که میگه از زمان عمر تا معاویه هر چه ظلم نسبت به ایرانیها و عجم زیاد میشه و مردم از حاکمان تنفر پیدا میکنن علی هی بالاتر میره و علی که یکی از صحابه عادی پیامبر بود ناگهان به شکل خدا در ذهن توده مردم در میاد
و تا خدا بالا میره و از اون ور هم خلفا تا شیطان در نزد مردم پایین میان و در واقع میخواد کرامات علی علیه اسلام رو به صراحت رد کنه و حت افضلیت او به اصحاب نزدیک پیامبر و در عوض بگه به علت اینکه در زمان بنی امیه چون ظلم به حد نهایت میرسه مردم علی رو به شکل یک قدیسه میبند ...........
این انحرافی است که در اثار شریعتی میبینم کسروی هم تاثیر گرفته فکر کنم ریشه این افکار تا حدود زیادی به دو شخص برمیگرده :احمد کسروی و شریعت سنگلجی
اینها هم سعی مکردن کرامات ائمه رو زیر سوال ببرن ............
به هر حال حتی امام هم به یکی از دوستان و یاران دوران انقلاب (فکر کنم اقای دعایی بود) گفته بود که به شریعتی بگویید حرف های کسروی رو نزنه .........یک چیزی در همین مایه ها ..............